یکی شدن من وهمسرخوبمیکی شدن من وهمسرخوبم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
زندگی ما زیر یه سقفزندگی ما زیر یه سقف، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
وبلاگ نی نی مون وبلاگ نی نی مون ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

فرشته ی آسمونی من

سوغاتیهای سفر کیش برای نی نی

سلام گل مادر دیشب خوابت رو می دیدم خواب می دیدم مادر شدم ... یه دختر داشتم . ملوس و دوست داشتنی و شیرین ایشالا این خواب زودتر به واقعیت تبدیل شه عزیزکم من و بابا روز جمعه از سفر کیش برگشتیم با یه عالمه سوغاتی خوشگل برای شما که مامان جون زحمت کشیده بود و پولشو داده بود که تو سیسمونی شما بذاریم . چون نمیدونستم دختری یا پسر زیاد ریسک نمی کردم و خیلی لباس نگرفتم . اما یه عالمه عروسک خوشگل گرفتم که عکساش رو برات میذارم . جای شما خیلی خالی بود و خیلی خیلی بهمون خوش گذشت . بعد از ظهر رسیدیم خونه و بعد از یکی دو ساعت استراحت برای رای دادن رفتیم به نزدیکترین شعبه ای که جای خونه بود و حدود یک ساعت و نیم طول کشید . آخه صفش طولا...
28 خرداد 1392

روز پدر و روز مزد - سال 92

 عزیزکم به خاطر اینکه همیشه از مناسبتها و هدیه ها می نوشتم دوست نداشتم که این بار این مناسبت جا بمونه و دارم به یادگار ثبتش میکنم روز سوم خرداد(جمعه) مصادف با ولادت امام علی (ع) و روز پدر و مرد بود . بابا اون روز صبح امتحان داشت . ( یکی از امتحانات پایان ترمشون رو توی اون روز گذاشته بودن متاسفانه ! ) مثل همیشه دلم میخواست با دادن یه هدیه از بابا تشکر کنم به خاطر همه ی خوبی ها و مهربونی هاش . اینم هدیه ی ناقابل من بود واسه بابا :     اینم هدیه ی داخلش :   پی نوشت : // ما فردا صبح ساعت 45 : 11 پرواز داریم به مقصد کیش و ایشالا جمعه برمیگردیم جای شما رو هم حسابی خالی ...
20 خرداد 1392

روزهای بهاری ما

سلام عزیزکم خوبی ؟؟؟ خیلی وقت بود که فرصت نمیشد بیام و برات بنویسم . به خاطر درسها و امتحانا اما الان دلم تنگ شد و خواستم بیام برات از روزهای جامونده که نوشته نشده بگم . آخرین تحویل کارم 13 خرداد بود . اما یک تحویل کار دیگه هم دارم که 8 تیره . اونم که تموم شه خیالم راحت میشه . شروع ترم بعد که میشه ترم آخر حدودا نیمه ی تیره و تا نیمه یا آخر شهریور هم تموم میشه . بعدشم پروژه است که احتیاجی به دانشگاه رفتن نداره و هرچند وقت یکبار یاید استاد راهنما رو ملاقات کنیم و حدود 6 ماه بعد پروژه رو تحویل بدیم . من که هنوز نه موضوعم رو انتخاب کردم و نه استاد راهنما رو . اما انشاالله اونم درست میشه . این روزا خیلی ذهن منو به خودت مشغ...
20 خرداد 1392

سوغاتیهای سفر قشم (مامان جون و باباجون) برای نی نی

سلام گلکم ! عشقم .. نفسم ...... دیروز صبح دلم کلی هواتو کرد میدونی چرا ؟ آخه مامان جون و بابا جون که روز یکشنبه رفته بودن قشم روز پنجشنبه برگشتن و من دیروز صبح یه عالمه وسایل و لباسای خوشگلی که مامان جون برای تو خریده بود رو دیدم ... و دلم آب شد برای داشتنت که اون لباسای ناز رو تنت کنم فقط میدونی چیه ؟؟‌ مامان جون چون لباسای دخملا خوشگلتر بوده همه رو دخترونه گرفته غیر از یه چند تای کمی پسرونه !!‌حالا من موندم شما اگه گل پسر باشی میخواد این لباسا رو چیکار کنه ؟ به بابا هم لباساتو نشون دادم و اونم ذوق کرد و فکر کنم حسابی هوس کرد .. چون با یه لحنی برگشت گفت : من بچه میخوام !!! ما موندیم با کدوم ساز بابای شما برقصیم ...
29 خرداد 1392
1